لبخند شب تاب

حتماً! اینم شروع یک رمان با حضور تهیونگ به عنوان خون‌آشام و تو به عنوان نقش اصلی (ا/ت = اسم خودتون یا هر اسمی که میخواید عشقای من

---

شب، آرام بود. شاید زیادی آرام… توی آن خوابگاه قدیمی وسط جنگل‌های اطراف سئول، صدای زوزه‌ی باد با صدای نفس‌هات قاطی شده بود. بیدار بودی… باز هم اون خواب تکراری. چشمانی سرخ، نگاه نافذ، لبخندی مرموز… و بوسه‌ای که هیچ‌وقت کامل نمی‌شد.

با قلبی که هنوز تند می‌زد، از جا بلند شدی و پرده‌ی پنجره رو کنار زدی. مهِ نقره‌ای همه‌جا رو گرفته بود… اما اونجا، وسط تاریکیِ ساکت، درست کنار درخت سرو بلند، یه نفر ایستاده بود. همون چهره… همون نگاه…

تهیونگ.

لباس مشکی تنش بود، موهاش پریشون و کمی خیس، انگار تازه از زیر بارون اومده بود. اما مهم‌تر از همه، چشم‌هاش بودن... قرمز. درخشان. خطرناک.

قبل از اینکه حتی بتونی در رو باز کنی، صداش توی ذهنت پیچید:

ـ "دیگه وقتشه... باید بدونی کی هستم. چرا همیشه خوابت رو می‌بینم... و چرا تو، متفاوتی."

نفس‌ت بند اومد. دست‌هات یخ زده بودن. یعنی اون واقعاً... خون‌آشامه؟

اما چیزی توی اون چشم‌ها بود... چیزی بین ترس و دلتنگی. و تو، عجیب‌تر از هر چیز، نمی‌ترسیدی.

شاید… همیشه منتظرش بودی.


---

خب خب بچه ها دوس دارین ادامش ترسناک باشه یا عاشقانه بگین بنویسم. بعدشم برای رمان عشق مافیایی من داخل کامنت ها بگین ادامش بدم دیگه یا نه من خیلی دوسش دارم 🥺🥹

شرط پارت دوم
۲ عدد کامنت دو عدد لایک 🤣😂
دیدگاه ها (۴)

پارت دوم لبخند شب تاب

عشق مافیایی من پارت هشتم ...

عشق مافیایی من پارت هفتم

عشق مافیایی من پارت ششم

پارت 4

پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط